حوا یا هوا...


من قلب یخی نمیخواهم

ای کاش صفحه ی خشک روبروی تو بیان کند احساس لطیف و له شده ی مرا

 گفت تو اصلا آدم نیستی!

بر خلاف فکرش خیلی خوشحال شدم...

خوشحال از اینکه بالاخره کسی پیدا شد و فهمید من آدم نیستم...

من حوایم.. حوایی که ظریفه نه ضعیفه...

حوایم چون از جنس مردان نیستم...

من فقط مردان را آدم میدانم...

آدم هایی که انسانیت یادشان میرود و وقتی میگویم:

ای آدم تو انسان نیستی میخندد و به تمسخر میگیرد حرفم را که آدم و انسان چه فرقی میکنند؟!

من از جنس حوایم.. حوایی که با گاز زدن یک سیب از بهشت به زمین آمد.. و اینجا هر روز و هر لحظه آدم ها روح هم را گاز میگیرند و به هیچ جا تبعید نمیشوند...گناه میکنند.. خیانت میکنند و زمانیکه که خسته میشوند همه چیز را گناه حوا میدانند که چرا باعث شد به زمین بیایند..

من حوا و هوا را یک چیز میخوانم و میدانم کاری به املای آن ندارم...

و به "حوا" بودنم افتخار میکنم چون میدانم همه ی "آدمها" برای زندگی کردن به "هوا" نیاز دارند....



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در جمعه 20 بهمن 1391برچسب:,ساعت 1:40 توسط ستایش| |


Power By: LoxBlog.Com